ادبیات نمایشی پس از استقرار مشروطه
آن چه که در ادبیات نمایشی پس از استقرار مشروطه به وجود آمد، همانا دنباله جریان ملی گرایی یا ناسیونالیزم بود که در زمان استقرار مشروطه شکل گرفته بود. قدرت و عظمت صراحت واکنش ها در مقابل کنش ها از یک سو و لزوم اتکا به یک ناجی ملی از سوی دیگر، تئاتر ایران را وارد مرحله ی جدیدی در دوران حیات خود می کند.
با بازگشت نسل دیگری که آموخته و تربیت یافته ی جامعه اروپایی بودند، در فرهنگ و ادبیات و به ویژه ادبیات نمایشی، تحولات نوینی به مورد آزمایش گذاشته شد.
این مرحله پدید آورنده ی نقش حساس نویسندگان و نمایشنامه نویسانی است که توانستند دوره ی شکوفایی را که از بطن دوره ی مشروطیت برون آمده بود، در ترکیبی دیگر رقم بزنند.
در سال های آغازین قرن خورشیدی می توان شاهد تضاد بین دو گرایش فکری (کهنه پرستی و نوگرایی) بود که همواره واقعیات دوران را دربر می گیرد و به شکل های گوناگون در آثار نمایشنامه نویسان رخ می نماید و پیوسته انگیزه ای می شود برای شکل گرفتن خمیرهی درونمایه ی ادبیات نمایشی.
نمایشنامه ی «جعفرخان از فرنگ آمده» نمونه ی بارزی از این تضاد فکری است. کهنه پرستی و نوگرایی به شکل مبتذل، که نویسنده در محکوم کردن بی فرهنگی و سطحی بودن هر دو گرایش فکری ست، در این اثر به خوبی نمایان است. این بی فرهنگی و ابتذال هم در «جعفرخان از فرنگ آمده» و هم در «خانواده ی قدیمه» او مورد حمله قرار می گیرد.
خودباختگی فرهنگی در این نمایشنامه به خوبی تأثیرات نابهنجار غرب را مورد کنکاش قرار می دهد. نمایش «ایرانی بازی» همین نویسنده نیز نگاهی دیگر به این خودباختگی فرهنگی دارد که صد البته در این نمایشنامه به گونه ای دیگر نشان داده می شود.
محور اصلی این نمایشنامه انتقاد از جریان های نابهنجار و ناپختگی مسائل بیمارگونه ای است که سازمان ها و ادارات نوپای جامعه ایران گرفتار آنند. نمایش «جیک علیشاه» ذبیح بهروز نیز به شکلی دیگر درگیر مسائل طمطراقها و تفرعنات رسمی دوران قاجار است. اما در واقع مسائل دوران خود را مورد نکوهش قرار می دهد.
دوران طلایی نمایشنامه نویسی پس از استقرار مشروطه، تنها در همین چند نمایشنامه انتقادی و آثار نمایشی نخبگان این فن چون میرزاده ی عشقی، ابوالحسن فروغی، محقق الدوله، تندکیا و صادق هدایت خلاصه میشد که پس از آن در زمان سلطنت رضاخان، از سال 1304 ه.ش و تا شهریور 1320 ادامه پیدا میکند. وی با استبداد و دیکتاتوری و حمایت از غربگرایی که منجر به غربی کردن تمام نهادها و تشکیلات مملکتی می شود
و با کمک گیری از افراد صاحب نام درباری و مستشاران غربی، الگوهای غربی را گرفته و در تمامی زمینه های اجتماعی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی تطبیق می دهد و سیاستی متمرکز در کنار این برنامه ها به وجود میآورد.
پس از این تطبیق و مستحکم شدن پایه های حکومت و مخالفت با روحانیت و تضعیف کردن هر چه بیشتر آنها در زمینه های اجتماعی و سیاسی و در پی آن کشف حجاب، آرام آرام سایه ی نیرومند حاکمیتش را بر زمینه های فرهنگی و ادبی انداخته و مسئله سانسور حکومتی را در تمام زمینه های ادبیات اعمال می کند.
تأثیر نابهنجار سانسور در قلمرو ادبیات به ویژه در ادبیات نمایشی، دست و پای بسیاری از نویسندگان آن دوره را که در اوج شکوفایی نمایش بودند، می بندد. تا زمانی که تأثیر این خفقان و سانسور دورهی مرگ را در سال های 1315 ه.ش به بعد رقم می زد. استبداد، خفقان و سانسور از یک سو و تأثیر سبک های پوچ گرا به واسطه ی رسوخ این موج در جامعه، بسیاری از نامداران نمایش را به ورطه ی نابودی می کشاند.
با تشکیل سازمان پرورش افکار در دی ماه 1317 ه.ش از طرف دولت که متشکل از هفت شعبه هنری به ویژه تئاتر است، به طور کلی هنر ایران در جهت خواسته های حکومت شکل می گیرد.
پس از حاکمیت سانسور بر ادبیات و ادبیات نمایشی، نمایشنامه های عصر رضاشاه تنها در سه قالب منثور، نظم و منظوم شکل می گیرد که نمایشنامه های متعددی در این سه قالب و در اشکال مختلف تاریخی، اجتماعی و اخلاقی، نوشته شده و به روی صحنه می رود که تأثیر تاریخ باستان و تاثیر اسطوره و افسانه را نباید در این نوع نمایشنامه ها نادیده گرفت. خصوصاً تاثیر تاریخ اسلام.
در این برهه از زمان، نمایشنامه های متعدد تاریخی نیز به قلم صادق هدایت نوشته و اجرا می شود. از جمله این نمایشنامه ها، نمایشنامه ی «پروین دختر ساسان» در سال 1307 ه.ش در سه پرده و نمایش «مازیار» مجتبی مقیدی به روی صحنه می رود.
نمایش «شاه ایران و بانوی ارمنی» نوشته ی ذبیح بهروز و نمایش «جنگ مشرق و مغرب با داریوش سوم» و نمایش «انوشیروان عادل» از نمایشنامه نویس برجسته گریگور یتکیان از این گونه بودند.
در کنار این نمایش های تاریخی، نمایش های سرگرم کننده ی اخلاقی نیز تماشاگرانی را به خود اختصاص می دهند.
با توجه به آنچه که ذکر شد، سال های آخر سلطنت رضاشاه دورهی زوال و فتوت تئاتر ایران بود. چه در نمایش هایی که در آن زمان به روی صحنه می رفت،
دیگر از شور و حال و ذوق نویسندگانی چون کمال شهرزاد که به واقع در ادبیات نمایشی نامی جاودان از خود و آثاری پربار بر جای گذاشته و در تاریخ معاصر یکی از نوابغ این فن به شمار می رود و حسن مقدم که بیشک او نیز از نخبگان تئاتر به شمار میرفت و میرسیف الدین کرمانشاهی که ابداعات و ابتکارات نوینی را در تاریخ ایران به وجود آورد، خبری نبود.
زیرا که سانسور دولت وقت نه تنها این نویسندگان را در قید و بندی بس دشوار قرار داد، بلکه آنها را نیز به ورطه ی نابودی کشاند. زیرا پس از این چهره های جاویدان تنها نمایش های طنزگونه و سرگرم کننده توانستند چراغ های سالن نمایش را روشن نگاه دارند. در نتیجه، جامعه نمایشی آن دوره به دلیل سانسور شدید و بی خبری از دنیای خارج و آخرین دستاوردهای هنری به گوشه ی عزلت و انزوا کشیده شد.
بخشی از کتاب : نقش و تاثیر ادبیات، ادبیات نمایشی و مطبوعات بر نهضت مشروطه
اثر : فاطمه الوندی
ناشر : انتشارات نظری