در یک آگهی تلویزیونی در مورد ایمنی جادهها، بر لزوم احتیاط رانندگان در قبال موتور سواران به ویژه در محل تقاطعها تاکید شده بود. آمار و ارقام حوادث نشان میداد که موتور سواران به خصوص در تقاطع هایT شکل بسیار آسیب پذیرتر هستند، در اینگونه تقاطعها سایر وسایل نقلیه به سمت جاده اصلی مقابل خود منحرف میشوند. در این آگهی نمونهای از یک تصادف معمولی نشان داده شده است، و سپس بر این نکته تاکید میشود که رانندگان، «باید به فکر موتورسواران باشید». پیام ساده بود، و تکرار مکرر آن برای این بود تا این پیام ملکه ذهن همه رانندگان شود.
در فصل “تفکر سریع” به بررسی احتمالات بالا، تفکر ساختارمند و شیوههایی از تفکر پرداختیم که ما را قادر میسازد تا با تلاش کمتر، به سرعت فکر کنیم. در برخی از موارد، با ایجاد یک اثر تعمدی عمیق بر ذهن، میتوان تلاش ذهنی را به یک حداقل مطلق کاهش داد. این روش، همان روشی است برای به خاطر سپاری جدول ضرب در ذهن دانش آموزان نوجوان مورد استفاده قرار میگیرد. هنگامی که دانش آموز به جدول ضرب تسلط پیدا کرد،
میتواند اطلاعات را بلافاصله در هر زمانی که بخواهد بازیابی کند. به عنوان مثال، چواب? = 7×7 چند میشود؟ از کجا میدانید؟ پاسخ این است که، فقط میدانیم. لازم نیست تا در ذهن خود محاسبات ریاضی انجام دهید تا بتوانید به این سوال پاسخ دهید. شما طوری برنامه ریزی شدید تا پاسخهای فوری تولید کنید.
در ضمن، اخیراً در یک برنامه رادیویی، یک کارشناس آموزش و پرورش توضیح داد که آموزش مدرن جدول ضرب بیشتر بر اساس درک است تا دانش. به کودکان آموزش داده شده است تا خودشان بدانند که اگر به عنوان مثال، شش تن از آنها از چیزی سه عدد داشته باشند، در آن صورت در مجموع هجده عدد از آن شی وجود خواهد داشت. در عصر ماشین حسابهای الکترونیکی، این ممکن است که تنها چیزی باشد که به آن نیاز داریم، اما این باعث نمیشود تا کودکان قادر باشند، در ذهن خود پاسخ فوری تولید کنند.
در مورد شعار ایمنی جاده، هدف این بود که اطلاعات به صورت خودکار در زمان مناسب ظاهر شود، زمان مناسب برای شروع این فراخوان، رسیدن موتور سوار به محل تقاطع جاده است.
ایدهها و احساسات نیز میتوانند در مغز نقش ببندند و یک ذهنیت یا تثبیت تولید کنند. این ایدهها ممکن است نتیجه تجربیات شخصی خاصی باشد که هر بار در صورت مواجه با شرایط مشابه، به طور خودکار نمایان میشوند. آنها ممکن است مثبت یا منفی باشند، و یا میتوانند منبع عمده استرس مداوم باشند؛ ذهن کم کم به این باور میرسد که فرد در معرض خطر قرار دارد و قادر نخواهد بود که با موفقیت از پس آن بر بیاید، حتی اگر تجربهای که منجر به بروز این احساس شده است، غیر معمول بوده باشد. به عنوان مثال، اگر شما یک تبعه خارجی را ملاقات کنید که از نظر شما بسیار چندش آور است، ممکن است احساس کنید که همه مردم آن ملیت به همان اندازه چندش آور هستند. این تجربه ممکن است رفتار شما را نسبت به آنها تحت تاثیر قرار دهد، ممکن است واکنش ناخوشایندی را در شما برانگیزد و شما پس از آن ادعا کنید که احساسات اولیه شما درست بوده است.
اگر شما قادر باشید که این «طرز فکر ها» را شناسایی کنید، ممکن است تلاش کنید تا در یک لحظه ساکتتر و آرامتر آنها را توجیه کنید و خود را به گونهای برنامه ریزی (باز تربیت) کنید تا در آینده واکنش متفاوتی نشان دهید.
ممکن است که «ذهنیتها» در طی یک دوره طولانی شکل گرفته باشند و دیگر قدیمی شده باشند. همه ما هر روز یک سری کارهای معمول و روتین انجام میدهیم، و این اصلاً هیچ اشکالی ندارد. کارهای روتین معمولاً بسیار راحت هستند و به حداقل تلاش نیاز دارند. با این حال، این خطر وجود دارد که این کارها آنقدر خودکار شوند که ما حتی به این فکر نکنیم که آیا دلیلی برای انجام این کارها وجود دارد، یا آیا میتوان آنها را بهبود داد و بهتر انجام داد.
ذهنیتها، لزوما به یک فرد محدود نیستند، و ممکن است جمعیت بزرگی دارای ذهنیتهای مشترکی باشند. به عنوان مثال، برخی از مردان معتقدند که رانندگی زنان بد است. اگر چه نمونههای پراکنده مدعی درستی این دیدگاه هستند، اما در اصل هیچ مدرک آماری برای اثبات این دیدگاه وجود ندارد. سعی کنید تا نمونههای دیگری از ذهنیتهای رایج، بیابید و از خودتان بپرسید که آیا آنها پایدار خواهند بود.
تا این مرحله، ذهنیتهایی که بررسی نمودیم، دارای ماهیتی دائم یا نیمه دائم بودهاند. همچنین ممکن است آنها در کوتاه مدت، مثلاً در حین بررسی یک مساله به وجود بیایند. قبلا اشاره کردیم که چگونه یک ایده غالب ممکن است یک راهحل ممکن را پنهان کند. این احتمال وجود دارد که ایدههای غالب، به یک ذهنیت تبدیل شوند، به طوری که به مثابه یک واقعیت بدیهی تلقی شوند و دیگر در مورد آن شبهه و تردیدی مطرح نشود. تا زمانی که این ذهنیتها وجود دارند، هرگز راه حلی یافت نخواهد شد.
از طرف دیگر، این ذهنیتها مانعی بر سر راه فعالیتهای عادی روزمره خواهند بود.
البته ذهنیتها هم میتواند به صورت مثبت استفاده شوند. من یک پاسخ غیر احساسی برای افراد عجولی که به طرز خطرناکی در جاده از من سبقت میگرفتند، فراهم کرده ام.من میتوانستم بسیار هیجان زده شوم و سعی کنم جبران کنم و نگذارم که آنها از من سبقت بگیرند. اما من این کار را نمیکنم. در عوض، من تصور میکنم که فوریتی برای آنها پیش آمده است و آنها مجبورند که عجله داشته باشند، مثلاً باید بیماری را به اورژانس بیمارستان برسانند، و من هم برای آنها سفر خوبی آرزو میکنم.
خودتان را خوش شانس بدانید
استفاده مثبت از ذهنیت میتواند به طرق مختلف باعث خوش شانسی شما گردد:
1- نگرش . میتوانید خود را نوعی برنامه ریزی کنید که به زندگی نگاه خوش بینانهای داشته باشید. مشکلات به ندرت به آن بدی هستند که در ابتدا به نظر میرسند، و اتخاذ یک رویکرد خوش بینانه به معنای تفاوت بین موفقیت و شکست خواهد بود. در این مورد در فصل 18 در باب ” تفکر مثبت ” بیشتر بحث خواهیم کرد.
2- جنبههاى مثبت را در نظر بگیرید. اگر در مساله یا مشکل خاصی گیر کردهاید، سعی کنید نقطه مثبتی در آن بیابید. به عنوان مثال، اگر باران میبارد و برنامهتان به واسطه بارش باران مختل شده است، وقت خود را با غصه خوردن تلف نکنید و به جای آن در مورد آنچه که میتوانید انجام دهید،
فکر کنید و یا اینکه از خیس شدن و زیر باران رفتن لذت ببرید. همچنین میتوانید در مورد فواید باران برای باغات و غیره فکر کنید، و در این صورت شما معیاری برای قضاوت در مورد روزهای آفتابیتر خواهید داشت.
3- شانس خود را رقم بزنید. چند سال پیش، من به مزیت استفاده از ذهنیت در زمین فوتبال پی بردم. پرش دیرهنگام برای گرفتن توپ، باعث شد که من با تیر دروازه برخورد نکنم. چند لحظه روی زمین دراز کشیدم و به گلی که میتوانستم بزنم فکر کردم،
در حالی که من هنوز روی زمین افتاده بودم، توپ به تیرک افقی برخورد کرد و جلوی من افتاد، اما من سریع نجنبیدم و نتوانستم از آن موقعیت استفاده کنم. پس از آن تجربه، من خودم را طوری برنامه ریزی کردم تا تصور کنم که هر توپی که به سمت دروازه شوت میکنم،
قرار است به تیرک دروازه برخورد کند و باز گردد و یا این که آن ضربات قرار است در جلوی دروازه بان به زمین بیافتد. این برنامه ریزی مجدد و ساده بسیار موفقیتآمیز بود. نود و پنج درصد مواقع، این پیشبینی اتفاق نمیافتاد و لی هر بار که این اتفاق میافتاد، من آماده بودم در حالی که دفاع معمولاً آماده نبود. به این صورت کم کم گلهای بیشتری زدم و اکثر آنها گلهای «شانسی» یا «موقعیتی» قلمداد میشدند. با این حال در این موقعیت، شما میتوانید شانس خود را رقم بزنید .
از همین اصل میتوان در هنگام رانندگی استفاده نمود. به من همیشه گفته میشد که تصور کن که سایر رانندگان احمق هستند، و هر لحظه احتمال دارد که قوانین راهنمایی و رانندگی را نقض کنند. این برنامه ریزی ذهنی به شما میآموزد که هرگونه حرکت ترافیکی را بدیهی فرض نکنید، و به شما فرصت میدهد تا رویدادهای “غیرمنتظره” را پیشبینی کنید.
4- به موفقیت ایمان داشته باشید. دوباره به مثال ورزشی خودمان بر میگردیم، شواهد نشان میدهد که عملکرد فردی را میتوان با برنامه ریزی ذهن برای باور به موفقیت، بهبود داد. به عنوان مثال، در گلف، بهتر است تصورتان این باشد که ضربهای که میزنید، به همان جایی میخورد که شما میخواهید و نگران این نباشید که ممکن است به جای دیگری اصابت کند. و در پرش ارتفاع، ممکن است دیده باشید
که این گروه از ورزشکاران تمامی مراحل دویدن تا پرش را در ذهن خود تمرین میکنند. فروشندگان باید باور داشته باشند که آنها موفق خواهند شد تا به این شکل بر یاس ناشی از شکست اجتناب ناپذیر خود غلبه کنند.
نتیجهای که از این فصل گرفته میشود این است که از ذهنیتها مطلع باشید. و از آنها به نفع خود استفاده کنید و اجازه ندهید که آنها بر شما مسلط شوند.
بخشی از کتاب : چگونه از مغز خود استفاده کنیم؟
اثر: جان آر. بیوز
ترجمه : دکتر مهناز استکی
ناشر: انتشارات نظری